دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۸

دوشنبه 12 بهمن 1388

امروز از صبح که رفتم و طبق همون قانون جذب یه جا پارک توپ گیرم اومد، فهمیدم که نمره ای که امروز میاد خبر از پاس شدن میاره!!!:دی...
صبح کمی با نقشه راه کلنجار رفتم و به لطف ز. محاسباتش رو انجام دادم و موند پروفیل طولی که باید رو کاغذ میلیمتری میکشیدم و تا ظهر دنبال کاغذ بودم که انگار تخمشو ملخ خورده باشه (واسه کاغذ میشه این ضرب المثل رو بکار برد؟) تا شعاع 5 کیلومتری دانشکده هیچ لوازم اداری و دفتری و تحریری فروشی نداشت!!!...خلاصه اون کار رو گذاشتم برای فردا که انجام بدم!!!...
بعد از ناهار تو دانشکده یهو استاد تحلیل که قرار بود نمره ها رو امروز بده رو دیدم و به عنوان اولین نفر رفتم سراغش که گفت آقای جیوار 10 شدی!!!...گفتم استاد رو نمودار هم میبرین، گفت بردم!!!:0...دیگه حرفی نداشتم که بزنم البته نمره ی آرش رو هم پرسیدم که گفت پاس کردمتون و من هم تشکر کردم!!!:-؟...
بعد از ظهر هم بالاخره به یکی از کارهایی که تقریبا دوسال میخوام انجام بدم رسیدم!!!...البته من نرسیدم، بازم خانم ز. لطف کردن و از کلاس زبان برام وقت گرفتن برای مصاحبه!!!...البته بازم یک کم دیر به فکر افتادم و توی اسفنده یعنی میشه واسه ترم بهار!!!...بازم خوبه، خدا خیرش بده ز. رو که این روزها وظایف آ. رو هم انجام میده و به فکر پیشرفت درسی منه!!!P:D:...
برگشتنی هم با ف. یه سری صحبت هایی کردیم که بعد از پروژه ها مینویسم، سرم شلوغه فعلا!!!...البته فقط پروژه راهسازی مونده گردن خودم و پروژه بتنی هم که قرار بود انجام بدم، آ. گفت نمیرسی و وقتت رو میگیره، داد به یکی دیگه از بچه ها!!!...
شب هم که مهمونیه جاتون خالی (این پست زودتر نوشته شده!!!...)
فردا هم یه روز خوبه!!!؛)...


پ.ن.:
در راستای صحبت هام با ف. : "چقدر دنیا کوچیکه!!!..."
16 روز مونده!!!...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر