پنجشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۸

پنجشنبه 29 بهمن 1388

امروز اونجوری که فکر میکردم نشد ولی بازم خوب بود...
صبح همراه بابام رفتم دنبال یه سری از کارهایی که داشتن و دیشب که تو ترافیک بودیم دربارشون حرف زده بودیم...
بعد هم رفتم دنبال درست کردن سویچ یدک ماشین!!!...دیشب یه شاهکار انجام دادم که همه یه جوری نگام میکردن!!!:-؟...بعد از بسکتبال با بچه ها رفتیم تا دم خونه ا. و پ. که آبمیوه بخوریم و وقتی رسیدیم دیدیم که شام بهتره و وقتی داشتیم تصمیم میگرفتیم که چی بخوریم، من که روی پلی روی جوی پر آب خیابان شریعتی وایساده بودم، سویچ ماشین از دستم افتاد تو آب و با سرعت از جلوی چشمها ناپدید شد!!!:دی...خلاصه با ال. اومدیم تا خونه و سویچ یدک رو برداشتیم و دوباره رفتیم تا شام بخوریم...فقط زحمتش موند واسه ال.!!!؛)...
بعد از ظهر رو هم با همه ی ترافیکش دوست داشتم ولی ایکاش بیشتر بود!!!:)...

پ.ن.:
صبح میریم کوه!!!...

۱ نظر:

  1. eshkal nadare hame mizaran be hesabe ye chize dige ke khodetam miduni vali haminghadr ke mizaran be hesabe un ghazie khodesh hese kheily khubie!!!!!badesham inke harcheghadr axol amalet dar in ghazie kamtar bashe unaham zudtar vel mikonan!!!!!tajrobasho dashtam valy ba in onvan na!!!
    badesham inke vaghean che zahmati nemiduniii kolan hamash zahmaty chi karet konim!!!!!!jalalkhalegh!

    پاسخحذف