پنجشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۸

فرهنگ ترافيك!!!...


مهندس اميررضا پوررضايي

فناوري (تكنولوژي) به عنوان يكي از زير مجموعه‌هاي تمدن، يعني بخش سخت‌افزاري از پيشرفت انسان، پديده‌اي‌ است قابل تبادل و قابل خريد و فروش. هر چه كه بشود آن را با پول خريد و با كشتي و قطار و هواپيما به سرعت در اين دنياي خاكي جابجا كرد، ما انسانها آن را مي‌خريم و جابجا مي‌كنيم.اما فرهنگ را نمي‌شود مثل فناوري خريد يا با سرعت آن را جابجا كرد. حتي در زماني كه يك ابزار و اختراع جديد به بازار جهان وارد مي‌شود، با همان سرعت نمي‌توان در زبانهاي مختلف بر آن نامي نهاد. چه بسيار اختراعات و ابزارهايي كه هنوز هم در زبان عزيز ما، نام قابل قبول و قابل استفاده‌اي ندارند و مجبور هستيم كه از همان نامهاي لاتين، فرانسوي، انگليسي و ... استفاده كنيم.

نمونه بسيار است، اما عنوان همين نوشته را مثال بياورم: ترافيك، به معناي رفت و آمد و عبور و مرور، در زبان ما معادلي قابل استفاده و همه پسند ندارد. از آن گذشته به مفهوم خودش هم در زبان روزمره استفاده نمي‌شود. در زبان روزمره ما <ترافيك> به جاي <وضعيت بد ترافيكي> استفاده مي‌شود و زماني كه مي گوييم: <ترافيك بود>، منظور گوينده اين است كه: <وضعيت ترافيك بد بود.>

اين مثال را به دو منظور آوردم: يكي اينكه نمونه‌اي باشد از جا ماندن زبان ما از برخي پيشرفتها و ديگر اينكه يادآور شده باشم كه منظورم از <فرهنگ ترافيك> معني اصلي آن است؛ يعني فرهنگ عبور و مرور و تردد افراد جامعه.فناوري در هر جامعه‌اي كه متولد مي‌شود، پيشتر زمينه فرهنگي بهره‌برداري صحيح از آن نيز كمابيش آماده است؛ اما در جامعه‌اي كه به آن از طريق صادرات وارد مي‌شود، گاهي هيچ زمينه فرهنگي براي بهره‌برداري درست از آن وجود ندارد. ماشين، اتومبيل يا تازگيها خودرو هم تابع همين قاعده است. هنوز <خودرو> در زبان محاوره استفاده نمي‌شود و كاربرد آن تنها در ادبيات رسمي است. <راننده> هم زمان زيادي نيست كه جاي <شوفر> را گرفته. حدود يك قرن از ورود اولين ماشين به كشورمان گذشت تا آرام آرام <شوفر>، <راننده> شود و دريابد اين چرخ‌گردي را كه در دست دارد، بهتر است <فرمان> بنامد تا <رل>.

گامهايي تا رسيدن به فرهنگ بهينه رانندگي و ترافيك در پيش داريم، اما اين گامها چگونه بايد طي شود؟ غير از اينكه من و شما، در مسير ارتقاي فرهنگي، از نقطه‌اي كه هستيم، به نقطه‌اي كه شايسته است باشيم، حركت كنيم، راه ديگري سراغ داريد؟ يك نكته ديگر را بگويم و اين بخش را پايان دهم و آن اينكه، هر زمان كه مطلبي را نوشته‌ام يا گفته‌ام، هرگز گمانم اين نبوده كه مخاطبان آن مطلب را نمي‌دانند؛ همواره ذهنيت من اين بوده است كه مخاطبان، مطلب را مي‌دانند و چه بسا بهتر از من با آن آشنا هستند ولي بسياري دانسته‌ها هستند كه تا اجرايي شدن كامل شايسته است بارها و بارها و از زبانهاي مختلف گفته و شنيده شود.

تاريخچه‌اي از خودرو و ترافيك‌

اجازه بدهيد اين تاريخچه را با آغاز استفاده از كالسكه در ايران شروع كنيم و كالسكه را قديمي‌ترين عنصر ترافيكي به حساب آوريم. حسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه‌نگار مشهور عهد قاجار كه مي‌گويند در نيم قرن ابتداي فعاليتهاي روزنامه‌نگاري در ايران، هيچ كس كارنامه‌اي به پرباري و پربرگي او ندارد، گفته است كه رواج استفاده از كالسكه و درشكه در شهر تهران از دوره ناصرالدين شاه بوده. خوب است اشاره كنيم اعتماد السلطنه كه روزنامه دولت عليه ايران (همان وقايع اتفاقيه سابق) او از ساير نشرياتي كه منتشر نموده معروف‌تر است، مترجم و نويسنده هم بوده، سازماندهي <اداره روزنامه‌جات و دارالطباعه> و تشكيل وزارت انطباعات [وزارت چاپ و نشر] را نيز در كارنامه خود داشته و شخصيتي بي‌همتا و برجسته از لحاظ مطبوعاتي در عصر خويش يعني عصر ناصري است.بگذريم، قديمي‌ترين كالسكه موجود در ايران نيز كالسكه‌اي متعلق به ناصرالدين شده است. اين كالسكه كه ساخت اتريش است، بعدها در زمان رضاشاه و در مراسم رسمي از جمله تاجگذاري مورد استفاده قرار گرفته است.

استفاده عمومي از كالسكه و درشكه براساس گفته‌ها و قرائن در اواخر قرن نوزدهم شروع شد. تهران كه در 1269 ش جمعيتي حدود صدهزار نفر داشته، كم كم نياز به يك سيستم حمل و نقل عمومي پيدا كرده بود.در سال 1267 ش [1888م] اولين خط آهن كشور به طول هشت و نيم كيلومتر بين تهران شهر ري، حرم حضرت عبدالعظيم(ع) راه افتاد كه به ماشين دودي معروف بود و تا سال 1339ش [1960م] نيز كماكان فعاليت مي‌كرد. در طي همان سالها ناصرالدين شاه دستور راه‌اندازي ماشين اسبي يا ترامواي شهري را داد كه در مناطق مركزي و جنوبي تهران روي ريل كار مي‌كرد. سرعتش بسيار كم بود و دار سال 1308ش نيز بلديه [شهرداري] حكم تعطيل و جمع‌آوري ريلهاي آن را از خيابان داد.

ورود اولين خودرو به ايران‌

درباره سابقه اختراع اتومبيل به همين اندازه اكتفا مي‌كنيم كه اولين وسيله خودرو ظاهرا همان بود كه در 1769م به دست نيكولا ژوزف كونيو در پاريس ساخته شد و سه چرخ داشت و با بخار كار مي‌كرد. ديگ بخاري در جلو داشت، و سرعتش حدود 5 كيلومتر در ساعت (كمتر از اغلب كالسكه‌ها) بود. سپس با اختراع موتورهاي درونسوز، انقلابي در خودروسازي رخ داد.‌

گويند ورود اولين اتومبيل به ايران سوغات نخستين سفر فرنگ مظفرالدين شاه بود كه براي خودش يك دستگاه (يا به قولي دو دستگاه) اتومبيل فرانسوي و احتمالا <رنو> خريد و آورد. اين خودرو در سال 1279ش [1900م] به كشور وارد شد؛ ولي چندان توجه به آن نمي‌شد و بيشتر جنبه تفريحي و تفنني داشت. اتومبيل كه در 1885 به بازار جهاني آمده بود، تا سال 1914م، يعني آغاز جنگ جهاني اول جنبه اشرافي داشت يا بهتر بگوييم بازيچه‌اي اشرافي بود! متاسفانه اتومبيلي كه اشاره شد، يعني اولين اتومبيلي كه به كشور ما وارد شده در سال 1286 ش در سوءقصد نافرجامي كه به محمدعلي شاه شد، كاملا از بين رفت و منهدم شد.‌

قديمي‌ترين اتومبيل سلطنتي موجود در ايران كه هم‌اكنون در <تماشاگه خودرو> (موزه ماشين) در جاده مخصوص كرج قرار دارد، يك رولزرويس مدل 1922 و متعلق به احمد شاه قاجار است. احمدشاه كه در زمستان سال 1301 ش از سفر فرنگ به تهران برمي‌گشت، از اين رولزرويس استفاده مي‌كرد. او علي‌رغم اينكه در آن سالها جوان بود، ولي اضافه وزن زيادي داشت و از مشكلات جسمي مزمني نيز رنج مي‌برد، ولي به دليل بد بودن مسيرهاي عبور، مجبور بود قسمت‌هايي را پياده طي كند و آن ماشين فقط مي‌توانست با زحمت و بي‌سرنشين و احتمالا با هل دادن و به اسب بستن از بعضي نقاط صعب‌العبور بگذرد! اجازه بدهيد اضافه كنم اولين كسي هم كه در مسافرت، شب را در ايران در اتومبيل خوابيده و به صبح رسانده، همين احمدشاه است كه نقل شده در جاهايي به دليل نامساعد بودن و كثيف بودن مسافرخانه‌ها، شب را علي‌رغم سرماي زمستان در ماشين به صبح رساند و در ضمن بايد توجه داشت كه ماشين‌هاي آن دوره بخاري هم نداشتند.‌اما قديمي‌ترين خودرو موجود در كشور يك دستگاه موريس 1912 م است كه متعلق به نظميه (شهرباني) يزد بود.‌

در سالهاي 290 - 1280 ش (1911-1901م) تعداد اتومبيل در تهران بسيار كم بود، ولي در سالهاي 1299 - 1290 ش (1921 - 1911م) تعداد اتومبيلها در تهران و ساير ولايات (شهرستانها) بيشتر شده. سفارت انگليس براي سفير اتومبيلي داشت، عبدالحسين ميرزا فرمانفرما و احمد قوام (قوام‌السلطنه)، كه والي خراسان بود، اتومبيل داشتند، نصرت‌الدوله فيروز، پسر عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، شوكت‌الملك علم در خراسان و قوام‌الملك شيرازي اتومبيل‌هايي خريداري كرده بودند و مورد استفاده قرار مي‌دادند.‌

بنزين‌

مرحوم استاد جعفر شهري در تاريخ اجتماعي تهران به حرفه بنزين فروشي كه عوام آن را <آب دهان شيطان> مي‌گفتند اشاره مي‌كنند. مي‌گويند در ابتدا تعميرگاهها، كه عمدتاً تعميرگاههاي كالسكه بودند و به تعمير اتومبيل روي آورده بودند، بنزين نيز داشتند. در همين‌جا به نيكي ياد كنيم از هموطنان عزيزمان، ايرانيان ارمني كه از ابتداي مهاجرت به ايران به صنعتگري مشغول شدند و پس از ورود ماشين نيز عده‌اي از آنها به حرفه تعمير اتومبيل روي آوردند و همواره از بهترين‌هاي اين حرفه بوده و هستند.‌

بنزين ابتدا در ظرفهاي كم‌حجم و به تدريج در حلب عرضه مي‌شد و در بين راه نيز قهوه‌خانه‌ها آن را به مسافران عرضه مي‌كردند. بنزين بيشتر در شمال كشور از روسيه وارد مي‌شد و در جنوب از انگلستان. به تدريج نيز پمپ‌هايي در مناطق مختلف كشور ايجاد شد و به امر فروش بنزين پرداختند.‌

بين‌سالهاي 1295 تا 1300 ش در هر سال حدود صد دستگاه اتومبيل به ايران وارد مي‌شد و بين سالهاي 1300 تا 1305 ش به اين تعداد افزوده شد، به طوري كه واردات هر سال 200 تا 400 دستگاه بود و بعد از اين سال نيز آمارهاي موجود حكايت از ورود هزار دستگاه ماشين مي‌كنند، تا سال 1320 ش مجموع اتومبيل‌هاي در تردد اعم از سواري و باري و كرايه به هفت هزار دستگاه رسيد.

در اواخر دهه 30 صحبت از صد و پنجاه هزار دستگاه در تهران است و در سال 1345 مجموع خودروهاي كشور از ميليون گذشت و با افتتاح ايران ناسيونال (ايران خودرو) در 1343، اين روند شتاب گرفت و امروز آمارها از پنج ميليون خودرو حكايت مي‌كند. با اضافه شدن تعداد اتومبيلها در كشور، نياز به بنزين، تعميرگاه، تعميركار، قطعه يدكي و مخصوصا راننده بالا رفت.‌

رانندگان در آن دوره ‌شأن و جايگاه بالايي پيدا كردند و موقعيتي مثل خلبانان امروز و يا حتي بالاتر براي خود قائل بودند. يكي از آنها، احمد مسير سپاهي است كه ابتدا راننده وثوق‌الدوله (حسن وثوق) بود، بعداً راننده احمد شاه شد و بعد از مدتي راننده رضاخان سردار سپه. رضاشاه كه به سلطنت رسيد، به دليل علاقه‌اي كه به او پيدا كرده بود، او را وارد قشون (ارتش) كرد و به او درجه ياوري (سرگردي) داد. احمد ميرسپاهي پس از مدتي از ارتش بيرون آمد و نمايندگي كارخانه انگليسي <ليستر> را گرفت و حتي نام خانوادگي خود را به <ليستر> تغيير داد؛ يعني شد <آقاي احمد ليستر>! او را شايد بتوان از معروفترين رانندگان كشور دانست كه از رانندگي به جاها رسيد و سري بين سرها درآورد. بعضي از رانندگان آن دوره از اين موقعيت سوءاستفاده‌هايي نيز نمودند و به اغفال زنان و دختران مبادرت مي‌كردند.‌

واژه راننده در 1314 ش مصوب فرهنگستان شد. قبل از آن به <راننده> <اتومبيل‌چي> يا در گويش عامه <اتولچي> مي‌گفتند. بعدها در عصر پهلوي واژه فرانسوي <شوفر>، جاي <اتومبيل‌چي> را گرفت و تا همين چند مدت پيش نيز كمابيش استفاده مي‌شد. رانندگان آمريكايي، انگليسي، هندي و روس در طول مدت اشتغال ايران در زمان جنگ جهاني دوم رانندگي بسيار زشت و غلطي را در ايران پيش گرفتند كه شايد هنوز ما گرفتار همان خشت كج اوليه در فرهنگ رانندگان باشيم!‌

در سالهاي 1300 ش توجه شركتهاي اتومبيل‌سازي به ايران جلب شد. نخست فورد، سپس شورلت و بيوك كه محصولات جنرال موتورز بودند، در نمايشگاههاي اين شركتها در خيابان چراغ گاز آن روز (چراغ برق بعدي و اميركبير فعلي) عرضه شدند. فوردهايي كه وارد ايران شدند، لاستيك‌هايي توپر داشتند و جعبه دنده (گيربكس) هم نداشتند. اين دو مشخصه اين اتومبيلها را براي شهري مثل تهران كه پر از دست‌انداز بود و شيب متوسطش هم زياد بوده، نامناسب كرد.‌..