جمعه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۸

جمعه 30 بهمن 1388

جاتون خالی امروز به راهبری ِ ز. رفتیم کوه!!!:دی...خیلی خوش گذشت با تمام اتفاقات جالبش!!!...
فکر میکنم باید بیستر درباره ی یکسری از ضوابط در روابط با دوستان گفتگو کنم، البته خودم هم باید بشینم خوب در موردش فکر کنم...
ا. و ش. هم خونه ی جدید و موقت(!)شون رو تحویل گرفتن و امروز رو برای نظافتش انتخاب کرده بودن!!!...خونه ی خوشگلیه، مبارکشون باشه...
آقا سعید هم که همیشه برای اصلاح سر میرفتیم پیشش پریروز اس ام اس زد که بالاخره رفته مغازه ی جدید و دیروز افتتاحیه داشت و من که نرسیده بودم برم، امروز یه سری هم به اون زدم و خودم رو از غر زدن های اطرافیان نسبت به موهام خلاص کردم!!!:دی...
دیگه جون نمونده واسم که بخوام بیشتر بنویسم...

پ.ن.:
از نوشتن خسته شدم، بخصوص اینکه امروز حس کردم وقت دوستام رو با خوندن این نوشته ها هدر میدم!!!...ولی شاید همچنان واسه خودم بنویسم...

۵ نظر:

  1. من از خوندن اینجا واقعا لذت می برم،از این فکرا نکن که ننویسی
    ف.

    پاسخحذف
  2. چی شد که حس کردی وقت مارو تلف میکنی؟!!!
    درواقع چی شد که حس کردی که اگه ما فکر کنیم این وقت تلف کنیه بازم میایم می خونیم؟!!
    اما من اینجارو (منظور قالب بلاگه) دوست ندارم. به قول فرنگیا user friendly نیست اصلا! ;)

    پاسخحذف
  3. اااااه!!!
    در دومین تلاش موفق شدم کامنت قبلی رو ثبت کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    پاسخحذف
  4. حس کردم حرفهای مهمی واسه گفتن ندارم، اینایی که اینجا مینویسم هم برای دوستان مفید نیست...حالا بازم مینویسم همینجوری، مشکل خودتونه!!!:دی...

    پاسخحذف
  5. shoma say kon bejaye baghie fekr nakoni!!!!!!
    baghie kheily moadabane ino goftan manam ke miduniiiiiiiii

    پاسخحذف