پنجشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۸

فرهنگ ترافيك!!!...


مهندس اميررضا پوررضايي

فناوري (تكنولوژي) به عنوان يكي از زير مجموعه‌هاي تمدن، يعني بخش سخت‌افزاري از پيشرفت انسان، پديده‌اي‌ است قابل تبادل و قابل خريد و فروش. هر چه كه بشود آن را با پول خريد و با كشتي و قطار و هواپيما به سرعت در اين دنياي خاكي جابجا كرد، ما انسانها آن را مي‌خريم و جابجا مي‌كنيم.اما فرهنگ را نمي‌شود مثل فناوري خريد يا با سرعت آن را جابجا كرد. حتي در زماني كه يك ابزار و اختراع جديد به بازار جهان وارد مي‌شود، با همان سرعت نمي‌توان در زبانهاي مختلف بر آن نامي نهاد. چه بسيار اختراعات و ابزارهايي كه هنوز هم در زبان عزيز ما، نام قابل قبول و قابل استفاده‌اي ندارند و مجبور هستيم كه از همان نامهاي لاتين، فرانسوي، انگليسي و ... استفاده كنيم.

نمونه بسيار است، اما عنوان همين نوشته را مثال بياورم: ترافيك، به معناي رفت و آمد و عبور و مرور، در زبان ما معادلي قابل استفاده و همه پسند ندارد. از آن گذشته به مفهوم خودش هم در زبان روزمره استفاده نمي‌شود. در زبان روزمره ما <ترافيك> به جاي <وضعيت بد ترافيكي> استفاده مي‌شود و زماني كه مي گوييم: <ترافيك بود>، منظور گوينده اين است كه: <وضعيت ترافيك بد بود.>

اين مثال را به دو منظور آوردم: يكي اينكه نمونه‌اي باشد از جا ماندن زبان ما از برخي پيشرفتها و ديگر اينكه يادآور شده باشم كه منظورم از <فرهنگ ترافيك> معني اصلي آن است؛ يعني فرهنگ عبور و مرور و تردد افراد جامعه.فناوري در هر جامعه‌اي كه متولد مي‌شود، پيشتر زمينه فرهنگي بهره‌برداري صحيح از آن نيز كمابيش آماده است؛ اما در جامعه‌اي كه به آن از طريق صادرات وارد مي‌شود، گاهي هيچ زمينه فرهنگي براي بهره‌برداري درست از آن وجود ندارد. ماشين، اتومبيل يا تازگيها خودرو هم تابع همين قاعده است. هنوز <خودرو> در زبان محاوره استفاده نمي‌شود و كاربرد آن تنها در ادبيات رسمي است. <راننده> هم زمان زيادي نيست كه جاي <شوفر> را گرفته. حدود يك قرن از ورود اولين ماشين به كشورمان گذشت تا آرام آرام <شوفر>، <راننده> شود و دريابد اين چرخ‌گردي را كه در دست دارد، بهتر است <فرمان> بنامد تا <رل>.

گامهايي تا رسيدن به فرهنگ بهينه رانندگي و ترافيك در پيش داريم، اما اين گامها چگونه بايد طي شود؟ غير از اينكه من و شما، در مسير ارتقاي فرهنگي، از نقطه‌اي كه هستيم، به نقطه‌اي كه شايسته است باشيم، حركت كنيم، راه ديگري سراغ داريد؟ يك نكته ديگر را بگويم و اين بخش را پايان دهم و آن اينكه، هر زمان كه مطلبي را نوشته‌ام يا گفته‌ام، هرگز گمانم اين نبوده كه مخاطبان آن مطلب را نمي‌دانند؛ همواره ذهنيت من اين بوده است كه مخاطبان، مطلب را مي‌دانند و چه بسا بهتر از من با آن آشنا هستند ولي بسياري دانسته‌ها هستند كه تا اجرايي شدن كامل شايسته است بارها و بارها و از زبانهاي مختلف گفته و شنيده شود.

تاريخچه‌اي از خودرو و ترافيك‌

اجازه بدهيد اين تاريخچه را با آغاز استفاده از كالسكه در ايران شروع كنيم و كالسكه را قديمي‌ترين عنصر ترافيكي به حساب آوريم. حسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه‌نگار مشهور عهد قاجار كه مي‌گويند در نيم قرن ابتداي فعاليتهاي روزنامه‌نگاري در ايران، هيچ كس كارنامه‌اي به پرباري و پربرگي او ندارد، گفته است كه رواج استفاده از كالسكه و درشكه در شهر تهران از دوره ناصرالدين شاه بوده. خوب است اشاره كنيم اعتماد السلطنه كه روزنامه دولت عليه ايران (همان وقايع اتفاقيه سابق) او از ساير نشرياتي كه منتشر نموده معروف‌تر است، مترجم و نويسنده هم بوده، سازماندهي <اداره روزنامه‌جات و دارالطباعه> و تشكيل وزارت انطباعات [وزارت چاپ و نشر] را نيز در كارنامه خود داشته و شخصيتي بي‌همتا و برجسته از لحاظ مطبوعاتي در عصر خويش يعني عصر ناصري است.بگذريم، قديمي‌ترين كالسكه موجود در ايران نيز كالسكه‌اي متعلق به ناصرالدين شده است. اين كالسكه كه ساخت اتريش است، بعدها در زمان رضاشاه و در مراسم رسمي از جمله تاجگذاري مورد استفاده قرار گرفته است.

استفاده عمومي از كالسكه و درشكه براساس گفته‌ها و قرائن در اواخر قرن نوزدهم شروع شد. تهران كه در 1269 ش جمعيتي حدود صدهزار نفر داشته، كم كم نياز به يك سيستم حمل و نقل عمومي پيدا كرده بود.در سال 1267 ش [1888م] اولين خط آهن كشور به طول هشت و نيم كيلومتر بين تهران شهر ري، حرم حضرت عبدالعظيم(ع) راه افتاد كه به ماشين دودي معروف بود و تا سال 1339ش [1960م] نيز كماكان فعاليت مي‌كرد. در طي همان سالها ناصرالدين شاه دستور راه‌اندازي ماشين اسبي يا ترامواي شهري را داد كه در مناطق مركزي و جنوبي تهران روي ريل كار مي‌كرد. سرعتش بسيار كم بود و دار سال 1308ش نيز بلديه [شهرداري] حكم تعطيل و جمع‌آوري ريلهاي آن را از خيابان داد.

ورود اولين خودرو به ايران‌

درباره سابقه اختراع اتومبيل به همين اندازه اكتفا مي‌كنيم كه اولين وسيله خودرو ظاهرا همان بود كه در 1769م به دست نيكولا ژوزف كونيو در پاريس ساخته شد و سه چرخ داشت و با بخار كار مي‌كرد. ديگ بخاري در جلو داشت، و سرعتش حدود 5 كيلومتر در ساعت (كمتر از اغلب كالسكه‌ها) بود. سپس با اختراع موتورهاي درونسوز، انقلابي در خودروسازي رخ داد.‌

گويند ورود اولين اتومبيل به ايران سوغات نخستين سفر فرنگ مظفرالدين شاه بود كه براي خودش يك دستگاه (يا به قولي دو دستگاه) اتومبيل فرانسوي و احتمالا <رنو> خريد و آورد. اين خودرو در سال 1279ش [1900م] به كشور وارد شد؛ ولي چندان توجه به آن نمي‌شد و بيشتر جنبه تفريحي و تفنني داشت. اتومبيل كه در 1885 به بازار جهاني آمده بود، تا سال 1914م، يعني آغاز جنگ جهاني اول جنبه اشرافي داشت يا بهتر بگوييم بازيچه‌اي اشرافي بود! متاسفانه اتومبيلي كه اشاره شد، يعني اولين اتومبيلي كه به كشور ما وارد شده در سال 1286 ش در سوءقصد نافرجامي كه به محمدعلي شاه شد، كاملا از بين رفت و منهدم شد.‌

قديمي‌ترين اتومبيل سلطنتي موجود در ايران كه هم‌اكنون در <تماشاگه خودرو> (موزه ماشين) در جاده مخصوص كرج قرار دارد، يك رولزرويس مدل 1922 و متعلق به احمد شاه قاجار است. احمدشاه كه در زمستان سال 1301 ش از سفر فرنگ به تهران برمي‌گشت، از اين رولزرويس استفاده مي‌كرد. او علي‌رغم اينكه در آن سالها جوان بود، ولي اضافه وزن زيادي داشت و از مشكلات جسمي مزمني نيز رنج مي‌برد، ولي به دليل بد بودن مسيرهاي عبور، مجبور بود قسمت‌هايي را پياده طي كند و آن ماشين فقط مي‌توانست با زحمت و بي‌سرنشين و احتمالا با هل دادن و به اسب بستن از بعضي نقاط صعب‌العبور بگذرد! اجازه بدهيد اضافه كنم اولين كسي هم كه در مسافرت، شب را در ايران در اتومبيل خوابيده و به صبح رسانده، همين احمدشاه است كه نقل شده در جاهايي به دليل نامساعد بودن و كثيف بودن مسافرخانه‌ها، شب را علي‌رغم سرماي زمستان در ماشين به صبح رساند و در ضمن بايد توجه داشت كه ماشين‌هاي آن دوره بخاري هم نداشتند.‌اما قديمي‌ترين خودرو موجود در كشور يك دستگاه موريس 1912 م است كه متعلق به نظميه (شهرباني) يزد بود.‌

در سالهاي 290 - 1280 ش (1911-1901م) تعداد اتومبيل در تهران بسيار كم بود، ولي در سالهاي 1299 - 1290 ش (1921 - 1911م) تعداد اتومبيلها در تهران و ساير ولايات (شهرستانها) بيشتر شده. سفارت انگليس براي سفير اتومبيلي داشت، عبدالحسين ميرزا فرمانفرما و احمد قوام (قوام‌السلطنه)، كه والي خراسان بود، اتومبيل داشتند، نصرت‌الدوله فيروز، پسر عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، شوكت‌الملك علم در خراسان و قوام‌الملك شيرازي اتومبيل‌هايي خريداري كرده بودند و مورد استفاده قرار مي‌دادند.‌

بنزين‌

مرحوم استاد جعفر شهري در تاريخ اجتماعي تهران به حرفه بنزين فروشي كه عوام آن را <آب دهان شيطان> مي‌گفتند اشاره مي‌كنند. مي‌گويند در ابتدا تعميرگاهها، كه عمدتاً تعميرگاههاي كالسكه بودند و به تعمير اتومبيل روي آورده بودند، بنزين نيز داشتند. در همين‌جا به نيكي ياد كنيم از هموطنان عزيزمان، ايرانيان ارمني كه از ابتداي مهاجرت به ايران به صنعتگري مشغول شدند و پس از ورود ماشين نيز عده‌اي از آنها به حرفه تعمير اتومبيل روي آوردند و همواره از بهترين‌هاي اين حرفه بوده و هستند.‌

بنزين ابتدا در ظرفهاي كم‌حجم و به تدريج در حلب عرضه مي‌شد و در بين راه نيز قهوه‌خانه‌ها آن را به مسافران عرضه مي‌كردند. بنزين بيشتر در شمال كشور از روسيه وارد مي‌شد و در جنوب از انگلستان. به تدريج نيز پمپ‌هايي در مناطق مختلف كشور ايجاد شد و به امر فروش بنزين پرداختند.‌

بين‌سالهاي 1295 تا 1300 ش در هر سال حدود صد دستگاه اتومبيل به ايران وارد مي‌شد و بين سالهاي 1300 تا 1305 ش به اين تعداد افزوده شد، به طوري كه واردات هر سال 200 تا 400 دستگاه بود و بعد از اين سال نيز آمارهاي موجود حكايت از ورود هزار دستگاه ماشين مي‌كنند، تا سال 1320 ش مجموع اتومبيل‌هاي در تردد اعم از سواري و باري و كرايه به هفت هزار دستگاه رسيد.

در اواخر دهه 30 صحبت از صد و پنجاه هزار دستگاه در تهران است و در سال 1345 مجموع خودروهاي كشور از ميليون گذشت و با افتتاح ايران ناسيونال (ايران خودرو) در 1343، اين روند شتاب گرفت و امروز آمارها از پنج ميليون خودرو حكايت مي‌كند. با اضافه شدن تعداد اتومبيلها در كشور، نياز به بنزين، تعميرگاه، تعميركار، قطعه يدكي و مخصوصا راننده بالا رفت.‌

رانندگان در آن دوره ‌شأن و جايگاه بالايي پيدا كردند و موقعيتي مثل خلبانان امروز و يا حتي بالاتر براي خود قائل بودند. يكي از آنها، احمد مسير سپاهي است كه ابتدا راننده وثوق‌الدوله (حسن وثوق) بود، بعداً راننده احمد شاه شد و بعد از مدتي راننده رضاخان سردار سپه. رضاشاه كه به سلطنت رسيد، به دليل علاقه‌اي كه به او پيدا كرده بود، او را وارد قشون (ارتش) كرد و به او درجه ياوري (سرگردي) داد. احمد ميرسپاهي پس از مدتي از ارتش بيرون آمد و نمايندگي كارخانه انگليسي <ليستر> را گرفت و حتي نام خانوادگي خود را به <ليستر> تغيير داد؛ يعني شد <آقاي احمد ليستر>! او را شايد بتوان از معروفترين رانندگان كشور دانست كه از رانندگي به جاها رسيد و سري بين سرها درآورد. بعضي از رانندگان آن دوره از اين موقعيت سوءاستفاده‌هايي نيز نمودند و به اغفال زنان و دختران مبادرت مي‌كردند.‌

واژه راننده در 1314 ش مصوب فرهنگستان شد. قبل از آن به <راننده> <اتومبيل‌چي> يا در گويش عامه <اتولچي> مي‌گفتند. بعدها در عصر پهلوي واژه فرانسوي <شوفر>، جاي <اتومبيل‌چي> را گرفت و تا همين چند مدت پيش نيز كمابيش استفاده مي‌شد. رانندگان آمريكايي، انگليسي، هندي و روس در طول مدت اشتغال ايران در زمان جنگ جهاني دوم رانندگي بسيار زشت و غلطي را در ايران پيش گرفتند كه شايد هنوز ما گرفتار همان خشت كج اوليه در فرهنگ رانندگان باشيم!‌

در سالهاي 1300 ش توجه شركتهاي اتومبيل‌سازي به ايران جلب شد. نخست فورد، سپس شورلت و بيوك كه محصولات جنرال موتورز بودند، در نمايشگاههاي اين شركتها در خيابان چراغ گاز آن روز (چراغ برق بعدي و اميركبير فعلي) عرضه شدند. فوردهايي كه وارد ايران شدند، لاستيك‌هايي توپر داشتند و جعبه دنده (گيربكس) هم نداشتند. اين دو مشخصه اين اتومبيلها را براي شهري مثل تهران كه پر از دست‌انداز بود و شيب متوسطش هم زياد بوده، نامناسب كرد.‌..

پنجشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۸

معامله نقدی!!!...


:به نقل از یکی از دوستان

"تریلیارد عددي هست به مراتب بزرگتر از چيزي كه آقايون قصد پرداختش رو دارند"

تریلیون صحیح است!!!...

از پایین به بالا به ترتیب هزار - میلیون - بیلیون (میلیارد) - تریلیون - و در حقیقت تریلیارد یا هزار تريليون، برابر با 10 به توان 15 است در حالیكه تریلیون (هزار ميليارد) برابر 10 به توان 12

ضمنا جالبه كه اين شركت چك به اين مبلغ رو پرينت نگرفته و دستي نوشته!!!...

به نظر میاد که اين تصوير فقط براي بستن دهان ملت و سندي جعلي است براي اعلام ختم غائله، در غیر اینصورت باید برگشت بخوره چون اعداد همخوانی ندارند!!!...

:تابناک سه روز پیش چنین نوشت

تصوير تاريخي‌ترين چك كشور

تصوير تاريخي‌ترين چك كشور به ارزش هزار و 563 ميليارد تومان مربوط به پرداخت وجه نقد 20 درصدي بلوك 50 درصد بعلاوه يك سهم مخابرات منتشر شد.

به گزارش فارس، بلوك 50 درصد بعلاوه يك سهم مخابرات در حالي 5 مهرماه به قيمت هر سهم 3هزار و 409 ريال توسط كنسرسيوم اعتماد مبين از دولت خريداري شد كه تاريخي‌ترين معامله بورس و خصوصي سازي كشور با ركورد ديگري نيز همراه شد.

بدين ترتيب كه با صدور روز گذشته چك پرداخت وجه نقد 20 درصدي اين واگذاري تاريخي به ارزش پانزده تريليارد و ششصد و سي و هشت ميليارد و سيصد و بيست ونه ميليون و دويست و دوازده هزار و چهارصد و چهل و هشت ريال ركورد ديگري در مبادلات مالي و پولي كشور به ثبت رسيد و به نظر مي‌رسد پيش از اين چنين رقمي در قالب يك فقره چك صادر در كشور صادر نشده باشد.

اين چك به تاريخ 17 آبان 88 و توسط شركت كارگزاري بهمن و نزد شعبه بانك ملي شعبه بورس و به حساب شركت سپرده مركزي اوراق بهادار و تسويه وجوه بابت 20 درصد حصه نقدي بلوك 50 درصدي مخابرات صادر شده است.

براساس اين گزارش،‌ براساس قانون اصل 44، سازمان خصوصي سازي با تكيه بر مصوبه هئيت واگذاري در خصوص فروش بيش از 22.9 ميليارد سهم مخابرات معادل 50 درصد بعلاوه سهم، در روز يكشنبه 5 مهرماه 88 اقدام به حراج اين تعداد سهم به قيمت پايه هر سهم 340 تومان كرد. در جريان اين مزايده و حراج بي نظير، دو گروه كنسرسيوم اعتماد مبين و سرمايه گذاري مهر اقتصاد ايراينان (و در برابر غيبت ناخواسته شركت تعاوني پيشگامان كوير يزد) به رقابت پرداختند كه با افزايش 9 ريالي هر سهم مخابرات، كنسرسيوم اعتماد برنده اين معامله تاريخي و بي سابقه كشور به ارزش 7.8 هزار ميليارد تومان شد.

اين كنسرسيوم اقدام به جلب مشاركت گروه هايي چون بانك سينا،‌ سرمايه گذاري تدبير، شركت سرمايه گذاري ساتا، سرمايه‌گذاري امين اعتماد و چند شركت سهامي عام كرد و روز گذشته در مهلت قانوني 30 روز كاري چك پرداخت 20 درصد وجه نقد معامله مذبور را به نام شركت سپرده گذاري كرد تا ظرف روز جاري قطعيت مهمترين واگذاري تاريخ كشور احراز شود.

جمعه، مهر ۲۴، ۱۳۸۸

سیب!!!...




" حميد مصدق خرداد 1343":


تو به من خنديدي

و نمي دانستي

من به چه دلهره

از باغچه همسايه

سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلود به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي و هنوز

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان

غرق در اين پندارم

كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت



" جواب زيباي فروغ فرخ زاد به حميد مصدق":


من به تو خنديدم

چون كه مي دانستم تو

به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي

پدرم از پي تو تند دويد

و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه

پدر پير من است

من به تو خنديدم

تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من

و سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز

سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

حيرت و بغض تو تكرار كنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان

غرق در اين پندارم

كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت

یکشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۸

آیت الکرسی به زبان روسی برای سوار شدن به هواپیماهای روسی!!!...



شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۸

بچه های زمین، سلام!!!...

نمیدونم چرا امروز یاد همایش "بچه های زمین، سلام!" افتادم!!!...به صفحه ی فریدون عموزاده خلیلی (دبیر همایش) در Facebook رفتم...چیزی پیدا نکردم، تو google جستجو کردم، نتیجه ی جالبی پیدا نکردم!!!...

اومدم خودم چیزی بنویسم تا شاید اگر از اون 500 نفر دیگه از بچه ها کسی دنبال اثری از همایش گشت اینجا رو هم ببینه و به من هم یه خبری بده!!!...من تمام اخبار و مدارک اون روزها رو نگهداری کردم ولی متاسفانه در دسترسم نیست الان که دقیق بنویسم، شاید روزی اگه از بچه های اون روزها کسی رو پیدا کردم، برم و تمام مدارک رو برای یادآوری خاطرات بیارم بذارم تو بلاگ!!!...فعلا مختصری رو که یادم میاد مینویسم:

از سوی مرکز گفتگوی تمدن ها در سال 1377 برای همایش "بچه های زمین، سلام!" فراخوان داده شد...ارسال مقاله یکی از امکانات شرکت در همایش بود...این همایش قرار بود برای گروه های سنی مختلف برگزار بشه...من مقاله ای درباره ی تاریخ ایران برای معرفی ایران به بچه های زمین نوشتم و به صورت دستنویس ارسال کردم...در زمان برگزاری همایش برای گروه سنی 12-18 سال در مهرماه 1378 من هنوز 12ساله نشده بودم که به عنوان کوچکترین عضو این همایش انتخاب شدم و در همایش شرکت کردم...اینکه آدم هرجا میره به عنوان کوچکترین فرد نگاهش کنن و لپش رو بکشن یه حس دوگانه داره که در کل دوستش داشتم و حالا بعدا دربارش مینویسم...

همایش با پیام كوفي عنان دبير كل سازمان ملل در تالار وحدت تهران آغاز شد... اين همايش به همت مركز بين المللي گفت وگوي تمدنها و با مشاركت يونيسف، هواپيمايي، جمهوري اسلامي ايران، سازمان حفاظت محيط زيست، كميسيون ملي يونسكو ايران، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، شهرداري تهران و سازمان ايرانگردي و جهانگردي برپا شد...

همایش فکر میکنم 3 روزه بود و در روز آخر رییس جمهور سید محمد خاتمی سخنرانی کرد که در جستجوهام در اینترنت فقط متن این سخنرانی رو پیدا کردم که اینجا میذارم امیدوارم اطلاعات بیشتری پیدا بشه یا خودم حوصله کنم و بروز کنم!!!...

متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمين سيد محمد خاتمي در همايش بچه هاي زمين سلام 24/7/1378:

بسم الله الرحمن الرحيم

در آغاز سخن ، از شما بچه هاي خوب مى خواهم و خواهش مى کنم که اين افتخار را به من بدهيد تا از جانب ; شما بچه هاي ايران به همه بچه هاي زمين بگويم : سلام . شما همايش شيرين و باشکوه خود را که آغاز يک ; گفت وگوي سازنده با همه بچه ها و بزرگترهاي زمين است ، با سلام آغاز کرده ايد.

سلام حامل پيام دوستى و محبت است . کوتاه است ، اما گويا و شورانگيزتر آغازگفت وگوي سازنده است و مطمئنا بچه هايى که ; گفت وگوي خود را با بچه هاي ديگر جهان با سلام آغاز کنند، پاسخى دل انگيز و روح بخش خواهند يافت ; وگفت وگوي تمدن ها آغاز يک راه به سوي بهبود زندگى بشر با درس آموزي ازگذشته اي ست که هنوز هم ; ما، ادامه آن را لمس مى کنيم زندگى سرشار ازتبعيض ، از دو رويى ، از زور و حاصل آن جنگ ، دربه دري ; و ويرانى .گفت وگوي تمدن ها مى خواهد پايان اين دوران را اعلام کندو راه تازه اي راآغاز کند. راهى که بايد با همت و تلاش نسل نوپاي اميد بخش به صلح وآشتى بينجامد. زندگى مطلوب زندگى خالى از دروغ تزوير، زور و تبعيض است و مگر نه اين که همه اين ها را فطرت آدمى مى خواهد؟ پس ما، در راه انسانيت گام ; نهاده ايم . کتاب آسمانى و پيامبر عظيم الشان ما گفته اند که انسان صاحب فطرت الهى ست و فطرت الهى سبب ; شده است که انسان با خداسنخيت پيدا کند.

خدا کانون و منشاء و مظهر زيبايى ست ، کانون عدالت ،حکمت ، محبت ، رحمت و شفقت است و وقتى مى گوييم انسان صاحب فطرت الهى ست يعنى انسان ذاتا خواستار خوبى ، زيبايى و دوستى ست وگفت وگوي تمدن ها در واقع آغاز راه شکوفاي فطرت انسانى ست فطرتى ; که در ذات انسان نهفته است و انسان ذاتا عدالت خواه و زيباپسند است . پيامبران بزرگ خدا نيز جز ابلاغ و تذکر به اين امر فطري هيچ رسالتى نداشته اند.بيدارگري انسان براي آنکه به آن چه خود مى خواهند و به ; آن چه خدا به آنهاداده است ، توجه کنند و آن را در درون خود، رشد بدهند. رشد واقعى انسان يعنى رشد فطرت آدمى فطرتى که رو به سوي خير، خوشبختى و عدالت دارد. ; البته کسانى که از اين فطرت دور شده اند و به کج راهه افتاده اند، وقتى که زور و امکانات پيدا کنند، مى کوشند تا مانع شکوفايى فطرت ديگر انسان هابشوند. انسان ها در ذات و گوهر خود برابرند و براي اين که استثمار شوند و درمسير مطامع زورگويان و هوي پرستان قرار بگيرند، بايد از فطرت الهى خود،دور افتند. اگر فطرت انسان خواستار مطلق زيبايى ست ، بدون ترديد اين فطرت در کودکان و نوجوانان شفاف تر و درخشان تر است . به همين دليل است که در کلام و سخن و رفتار بچه ها، کودکان و نوجوانان دوستى ، عشق ،راستى ، حق و عدالت را مى نگريم و گوش دادن به سخن بچه ها گوش دادن به سخن فطرت الهى ست .

گفت وگوي تمدن ها آغاز يک راه به سوي آينده است و اين راه را بايد نسل رو به آينده بپيمايد، بايد نداي ; صلح و گفت وگو رانوجوانان و جوانان و کودکانى سر بدهند که با فطرت انسانى خويش آشناترندو بزرگترها را وادار کنند که به نداي آنان گوش بدهند.خداي را سپاسگزارم که بچه هاي ايران بزرگ ، بچه هايى که داراي سن کم اماجان بزرگ اند اين راه را محکم و زيبا آغاز کرده اند که نمونه آن را در همين ; جمع مى بينيم . در همين ديدار کوتاهى که از نمايشگاه شما کردم ، از طريق گزارش وکارهاي خوب هنري ، ادبى و شعرها و ترانه ها و موسيقى و داستان و مقاله وگفتار شما که به من داده شده است ، خوشبختانه ; آن چه که عرضه شده است ،نشانگر روح بزرگ شماست و شايستگى شما براي ورود به دنيايى که مى خواهيد آن را بسازيد. سه محور اصلى موضوع آثار شما يعنى صلح ،ميراث فرهنگى و محيط زيست ، همگى مهم اند. ميراث فرهنگى ملت هايى مثل ما که داراي تمدنى بزرگ و تاثير گذار در سرنوشت بشر بوده ايم و نيزصاحب ; فرهنگى بسيار غنى و بسيار پربار هستيم ، بسيار مهم است ، زيرا که فرهنگ و تمدن مايه ها و پايه هاي هويت ; ما را ساخته اند. ما، براي اين که بدانيم ، به کجا مى خواهيم برويم ، بايد بدانيم از کجا آمده ايم و سرچشمه حيات ; اجتماعى ما، ميراث فرهنگى و مدنى ماست و بايد با آن ، آشنا بشويم و پايگاه محکمى در اين دنيا پيدا بکنيم ; و بدانيم کيستيم و آن گاه براي پايگاه محکم بينديشيم انديشه در گذشته ، يافتن ريشه هاي اصيل هويت خود درگذشته ، نقد گذشته و بعد شناخت روزگار و رسيدن به مرحله اي که بتوانيم اقتباس کنيم و بگيريم و بر پايه ; اين گذشته و نگاه به آينده راه خود را به سوي آينده باز کنيم و اين ميسر نيست ، مگر با گرامى داشت و احترام به گذشته وميراث فرهنگى خود، با تذکر اين مطلب که ما، امروز زندگى مى کنيم و به سوي فردا نظر داريم .

نگاه ما، به گذشته به معنى بازگشت به گذشته نيست ،بلکه به معنى يافتن ريشه هاي اصيل خود ماست ; يعنى آن چه به ما، هويت وشخصيت مى دهد و در گذشته ريشه دارد و پيدا کردن جاپاي محکم در روزگارخودمان و بعد به کار انداختن آن عنصر اصلى انسانيت وانديشه است وانتخاب ، گزينش و بهره گيري از همه دستاوردهاي مثبتى که بشر ديروز و امروزداشته است و سيرکردن به سوي آينده . بر اين مبنا ميراث فرهنگى به عنوان پايه و اساس گفت وگو گفت و گويى که بايد مشخص کنيم ما کيستيم ; وديگران کيستند و بر آن اساس با آنها گفت وگو کنيم از اهميت فوق العاده اي برخوردار است و همچنين ; صلح ، صلح مطلوب ممتاز همه بشريت در طول تاريخ بوده است . انسان ذاتا از ستيز و درگيري و سختى و درشتى دوري مى کند و از آن پرهيز و نفرت دارد. انسان در ذات خود، به سوي صلح ،مهربانى و محبت ميل ; دارد، اما صلح واقعى ، صلحى پايدار است و درصورتى اين صلح پايدار خواهد بود که بر پايه عدالت استوار باشد. صلحى که در آن ، همه انسان ها محترم باشند و صاحب حق شناخته بشوند و با احترام متقابل به ; همديگر به داد و ستد فکري و اجتماعى بپردازند. اساس گفت وگونيز احترام متقابل طرفين گفت وگو نسبت به ; يکديگر است . گفت وگو هنگامى آغاز مى شود که سلطه گري و سلطه پذيري در همه اشکال آن ، نفى بشود وانسان ها براساس منطق و گفت وگو بنشينند، همديگر را درک بکنند. تبادل نظر بکنند، مشترکات را بجويند و بر پايه اين مشترکات به حل اختلافات بپردازند. احترام متقابل اولين شرط گفت وگوي کارساز است و اين که ; ميان دوانسان و دو ملت چيزي جز منطق و مصلحت انسانى حکم روا نباشد [موجب مى شود که ] اين ; گفت وگو به صلح بينجامد و بنابراين گفت وگويى که موردنظرماست و من به نمايندگى از بچه هاي پرافتخار ميهن مان آغاز آن را به همه جهان اعلام کرده ام و مى کنم گفت وگويى بر پايه احترام متقابل و براي رسيدن ; به صلحى مبتنى بر عدالت است .

سومين محور محيط زيست است ما، در طبيعت و در دامن طبيعت به دنيا مى آييم و در دامن طبيعت زندگى مى کنيم و به دامن طبيعت برمى گرديم . طبيعت به تعبير قرآن گاهواره ; زندگى انسان است و گاهواره جايگاه آرامش و پرورش است در صورتى کودک دردرون گاهواره مى تواند رشد کند که اولا، زمينه هاي رشد او فراهم باشد. ثانيا،احساژ آرامش بکند. طبيعت به تعبير قرآن مهد و گاهواره زندگى انسان است . ما، در طبيعت با طبيعت زندگى مى کنيم و متاسفانه در اثر فزون خواهى و خودبينى انسان روزگار به جاي اين که انسان با طبيعت و در طبيعت زندگى کند، زندگى انسان در مقابل ; طبيعت قرار گرفته است و طبيعت موجود بى جان و بى احساسى تلقى شده است که آدم خودبرتربين هرگونه ; تصرفى در آن مى تواند بکند و طبيعت هوشمند که در دل آن ، انسان خردمند طبيعى برآمده است ، عکس ; العمل نشان داده است و امروز همين طبيعت به سبب تصرف نادرست انسانى در او و به علت اين که ; معروض خودخواهى و فزون طلبى انسان قرار گرفته است ، بلاي جان انسان شده است . امروز محيط زيست ; وتوجه به محيط زيست يکى از مهم ترين مسايل بشر روزگار است و آلودگى وبه هم ريختگى طبيعت و محيط زيست مهم ترين تهديد زندگى انسان است وما، با تکيه بر ميراث فرهنگى خود، بدون اين که دچار ارتجاع شويم و به گذشته برگرديم ، ريشه هاي هويت امروز خودمان را در گذشته پرافتخار خودمى بينيم و بر پايه آن مى انديشيم و راه خود را به سوي آينده انتخاب مى کنيم .راهى که منتهاي آن ، صلح مبتنى بر عدالت ; است و نيز همه بشريت را فرامى خوانيم که بردامن طبيعت و با طبيعت و با احترام به طبيعت و با اهتمام ; به محيط زيست ، گفت وگوي صلح آميز خود را به عنوان سرآغازي براي دنيا بهترآغاز کنند. اين است پيام ; بچه هاي ايران به همه بچه هاي جهان و به همه جهانيان و به نسل هاي آينده اي که بايد ادامه دهنده راه ; پرشکوه آغاز شده گفت وگوي فرهنگ ها و تمدن ها باشند و بدون ترديد بشريت به آن آينده خواهد رسيد.

مگر نه اين که در همه اديان و همه مکتب ها دوره طلايى زندگى انسان در آينده است و در مکتب و آيين ما، در اسلام و به خصوص تشيع مساله مهدويت با وضوح بيشتر آن آينده اي که قطعا بشر با آگاهى و اراده خود، به آن ، خواهد رسيد و مبنا و محور آن ، حرمت انسان و عدالت براي انسان است ، فرا خواهد رسيد و درود برشما که هوشيارانه و آگاهانه و مختارانه رسيدن به آن هدف و مقصود را با گام هاي کوتاه ; اما محکم خود، آغاز کرده ايد.از همه شما بگذاريد همان عنوان بچه ها را بگويم از شما بچه هاي بزرگ ، بچه هاي انديشمند و باشور و شعور که با آثار ارزنده خود، اين محيطعقلانى و احساسى ايران را صفا داديد و با اميد به اين که روز به روز برتعدادشما بچه هاي آفريننده و خلاق و روبه آينده افزوده شود و با اميد به اين که صداي رساي شما را همه بچه هاي جهان و همه بزرگترها بشنوند و ازبرگزار کنندگان محترم ; که با تلاش پى گير خويش سبب شدند که اين جريان باشور و قوت تحقق پيدا بکند و ان شاالله ادامه يابد و نمونه و نتيجه فعلى کارآنها اين همايش ارجمند و مکرم بود، سپاسگزارم و همچنين حضور بچه هاي عزيز غير ايرانى ولى همدل با بچه هاي ايران را در اين جمع گرامى مى داريم . خدا يار و نگهدار شما باد.

جمعه، تیر ۲۶، ۱۳۸۸

some photos

قلعه بیرجند!!!...ء

Smart Car,Stupid Owner!!!...
آذربایجان شرقی!!!...ء


مکانیکی داف!!!؟؟؟...ء

چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۸

یک شعر از برتولت برشت

اول به سراغ یهودی‌ها رفتند

من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .

پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند

من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .

آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند

من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم

سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید

کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .

سرانجام به سراغ من آمدند

هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند!!!...

سه‌شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۸

هیچ وقت تاریخ رو فراموش نکنید

این نوشته مربوط به 20 فوریه 2008 که در یاهو 360 نوشتم...به عنوان اولین پست و با توجه به اتفاقات اخیر متن رو بدون ویرایش دوباره اینجا میذارم:

دیشب خبر افزوده شدن 100 لیتر بنزین به کارت های سوخت با عنوان " عیدی خودروهای سواری" از خبر 20:30 پخش شد...عنوان خبر(مانند بقیه تیترهای این بخش خبری ) طوری انتخاب شده بود که به بیننده القا کند که باید از این خبر خوشحال بشه و به جان مسئولان امر دعا کند!!!... نمی خوام بازم در مورد اینکه چرا ما که یک کشور هسته ای!،فضایی! و صادر کننده ی نفت هستیم باید بنزین سهمیه بندی داشته باشیم و اینجور چیزا بنویسم؛ فقط اعلام این خبر با این عنوان ،منو یاد اثر بی نظیر جورج اورول، کتاب 1984 انداخت...اگه این کتاب رو نخوندین توصیه می کنم که حتما مطالعه کنین، فکر می کنم جورج اورول یه جورایی پیشگو بوده فقط به جای 1984 باید اسم اثرشو می ذاشت 1384(سال انتخاب دکتر احمدی نژاد!!!...)

در قسمت هایی از این کتاب ، مردم اقیانوسیه که شخصیت اول کتاب (اسمیت) در آنجا زندگی می کند، به دلیل شنیدن خبر زیاد شدن ظاهری سهمیه ی شکلات یا اقلام دیگر ابراز خوشحالی و از حزب تشکر می کنند!!!... اسمیت بارها با مراجعه به ذهن خودش روزهایی رو به یاد می آره که خبری از سهمیه بندی تیغ و شکلات و جین و دیگر چیزها نبوده ولی از اونجایی که خوشحالی بقیه افراد رو می بینه فکر می کنه که دچار توهم شده و از اونجایی که سزای مجرم اندیشه، مرگه، از یادآوری خاطراتش جلوگیری می کنه!!!...هیچ وقت تاریخ رو فراموش نکنید...

در تمام داستان "تله اسکرین"ها در حال پخش آماری هستند که مردم چیزی از اونها نمی فهمند وگهگاهی با خوشحالی یه نفر از آمار،بقیه هم ابرازخوشحالی می کنند(با وزرا و سخنگوهای دولتی مقایسه کنین!!!...) لباس های مردم شبیه یکدیگره، پلیس اندیشه وجود داره...بقیه ی شباهت ها رو خودتون بخونید جالب تره!!!...

اگرکتاب رو نخوندید باز هم توصیه می کنم که بخونید، خودم هم میرم دوباره بخونم، به نظرم به وضعیت امروز ما خیلی نزدیکه... تا بعد...