شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۸

شنبه 24 بهمن 1388

صبح دوباره ساعت 9 در همون میدان مارکار قرار گذاشتیم و اینبار به موقع رسیدیم...دیشب در هتل صفاییه عده ای از هموطنان زرتشتی پیشنهاد دادن سری به کوچه بیوک بزنیم، ما هم از روی نقشه تا نزدیکیهای اونجا رفتیم و وقتی از یکی از هموطنان یزدی آدرس پرسیدیم سریعا ماشینش رو روشن کرد و گفت پشت سرم بیاین...آقا رضا ما رو برد تا دم در آتشکده و مدرسه ی کوچه بیوک و بعد از اینکه مطمئن شد که کسی در اونجا هست که میزبان ما باشه، خداحافظی کرد و رفت...مردم عجیب و دوست داشتنی هستن این یزدیها!!!...
بازدید اختصاصی جالبی بود از کوچه بیوک، کمی با دین زرتشت و شباهتهاش با اسلام و دیگر ادیان آشنا شدیم...درباره ی زرتشت کم میدونستم...
سری هم به حمام خان و بازارش زدیم...
ظهر رفتیم به سمت تفت و سری به آسیاب آبی اونجا زدیم، بعد از ناهار هم رفتیم به سمت مهریز...دره غربالبیز و دشتی روبروی اون بود که عکسهایی هم اونجا گرفتیم که منجر به آسیب دیدن آی. شد!!!:دی...کلا این روزها عکس زیاد گرفتیم که احتمالا یه جایی پیدا کنم برای آپلودش...
برگشتیم به یزد و چون فردا تولد ن. هست، برنامه ی سورپرایزی رو در بوستان حمیدیا براش ترتیب دادیم...
فردا صبح برمیگردیم به سمت تهران...


پ.ن.:
4 روز مونده...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر